صائب تبریزی:به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند سینه گرم چو خورشید به من بخشیدند
❈۱❈
به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند
سینه گرم چو خورشید به من بخشیدند
جام خورشید زیاد از دهن گردون بود
به لب تشنه دریاکش من بخشیدند
❈۲❈
رنگ و بویی که ازان باغ جنان رنگین بود
گرد کردند و به آن سیب ذقن بخشیدند
زان گرهها که در آن زلف سیه بار نیافت
نافه ای چند به صحرای ختن بخشیدند
❈۳❈
پیچ و تابی که ز موی کمر افزون آمد
به سر زلف پریشان سخن بخشیدند
نور را باده کند در قدح چشم سهیل
جرعه ای کز لب لعلش به یمن بخشیدند
❈۴❈
لغزشی چند کز ارباب نظر صادر شد
به صفای رخ آن سیم بدن بخشیدند
عذر می خوردن ما روز جزا خواهد خواست
چشم مستی که به آن توبه شکن بخشیدند
❈۵❈
دوربینان جهان خرده جان پیش از مرگ
نقد کردند و به آن غنچه دهن بخشیدند
قمریانی که درین دایره بنیا بودند
عمر خود جمله به آن سرو چمن بخشیدند
❈۶❈
بود اگر پیرهنی بر تن یوسف صفتان
وقت احرام غریبی به وطن بخشیدند
کرد با شکر اگر دست درازی صائب
گنه طوطی ما را به سخن بخشیدند
کامنت ها