صائب تبریزی:هر دلی را که محبت صدف راز کند زخمش از تیغ محال است دهن باز کند
❈۱❈
هر دلی را که محبت صدف راز کند
زخمش از تیغ محال است دهن باز کند
عاشق از سرزنش خلق چرا اندیشد؟
شمع جایی که زبان در دهن گاز کند
❈۲❈
کوه تمکین ترا ناله بود خنده کبک
به چه امید کسی درد دل آغاز کند؟
از لطافت نشود حسن مصور، ورنه
سنگ را تیشه من آینه پرداز کند
❈۳❈
شد ز پرواز پریشان پر و بالم، کو عشق
که مرا جمع به سرپنجه شهباز کند؟
در سراپرده اسرار نفس محرم نیست
چشم گویای تو خون در دل غماز کند
❈۴❈
جگر سوخته را ناله گرم است علاج
حشر خاکستر من شعله آواز کند
مهلت عمر کم و وقت بهاران تنگ است
غنچه در پوست مگر برگ سفرساز کند
❈۵❈
نرود گرد یتیمی ز جبین گهرش
چون صدف هر که به دریوزه دهن باز کند
کی رسدنوبت ناز تو به ارباب نیاز؟
که ترا هر سر مو بر دگری ناز کند
❈۶❈
می کند هر سخنی باز دهن را صائب
سخنی کو که ز خاطر گرهی باز کند؟
کامنت ها