صائب تبریزی:شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود دل سراسیمه تر از کشتی طوفانی بود
❈۱❈
شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود
دل سراسیمه تر از کشتی طوفانی بود
خار در پیرهنم جوهر ذاتی می ریخت
بس که چون تیغ مرا ذوق ز عریانی بود
❈۲❈
دیده شوخ به گرداب غم انداخت مرا
یاد آن روز که در عالم حیرانی بود
شیشه و سنگ بغل گیری هم می کردند
چه صفا بود که در عالم روحانی بود
❈۳❈
شوق روزی که به گرد تو مرا می گرداند
آسمان صورت دیوار گرانجانی بود
شهری از حسن غریب تو بیابانی شد
عاشق لیلی اگر یک دو بیابانی بود
❈۴❈
از سر کوی تو روزی که به جنت رفتم
توشه راه من از اشک پشیمانی بود
چون قلم تا کمر هستی ناقص بستم
تیغ دایم به سرم از خط پیشانی بود
❈۵❈
تا برآورد سر از حلقه مستی صائب
دل ما شانه کش زلف پریشانی بود
کامنت ها