صائب تبریزی:باشد ایمن ز زوال آن که کمالش نبود بی کمالی است کمالی که زوالش نبود
❈۱❈
باشد ایمن ز زوال آن که کمالش نبود
بی کمالی است کمالی که زوالش نبود
طفل شوخی است که غافل ز معلم شده است
هرکه از بیخبری فکر مآلش نبود
❈۲❈
زشت رو، به که ز منزل ننهد پای برون
پرده پوشی اگر از حسن خصالش نبود
واصل عالم بیرنگ درین نشأه شده است
هرکه از حسن نظر بر خط و خالش نبود
❈۳❈
بر سر خوان وصالش دل محجوب، مرا
تنگدستی است که یارای سؤالش نبود
ایمن از دیده شورست درین نشأه کسی
که به جز خون جگر می به سفالش نبود
❈۴❈
اختر سوخته ماست مسلم، ورنه
اختری نیست فلک را که زوالش نبود
محو شد دیده هرکس که در آن نور جمال
خطر از برق جهانسوز جلالش نبود
❈۵❈
ای بسا خون که کند در دل آیینه و آب
جلوه حسن لطیفی که مثالش نبود
رویش از قبله محال است نگردد صائب
دیده هرکه به ابروی هلالش نبود
کامنت ها