صائب تبریزی:جگر تشنه محال است که سیراب شود گر عقیق لب او در دهنم آب شود
❈۱❈
جگر تشنه محال است که سیراب شود
گر عقیق لب او در دهنم آب شود
چه غم از تابش خورشید قیامت دارد؟
هرکه در سایه شمشاد تو در خواب شود
❈۲❈
تخم امید برومند نگردد ز بهار
سبز وقتی شود این دانه که دل آب شود
هرکه یک چند درین دایره بر خود پیچد
در کف بحر بقا خاتم گرداب شود
❈۳❈
زخم اغیار به صد کان نمک بی نمک است
داغ ما نیست نمکسود ز مهتاب شود
عشق آخر به دل غمزده می پردازد
بحر روشنگر آیینه سیلاب شود
❈۴❈
خار در پیرهن بیخبران گل گردد
مژه در دیده بیدرد رگ خواب شود
طوطی از پرتو آیینه شود حرف شناس
سخن آن روز شود سبز که دل آب شود
❈۵❈
از دم گرم تو صائب که زوالش مرساد!
دل اگر بیضه فولاد بود آب شود
کامنت ها