صائب تبریزی:در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود هرکه پیوست به این سلسله دیوانه شود
❈۱❈
در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود
هرکه پیوست به این سلسله دیوانه شود
حسن را عشق ز آفات بلاگردانی است
شمع را دست حمایت پر پروانه شود
❈۲❈
دل اطفال ز سنگ است گران تمکین تر
کس درین شهر به امید که دیوانه شود؟
غم روزی نبود مرغ گرفتار ترا
گره دام، اسیران ترا دانه شود
❈۳❈
سالها شد دل صدچاک به خون می غلطد
به امیدی که سر زلف ترا شانه شود
گذرد سرسری از ملک سلیمان چون باد
سر هرکس ز خیال تو پریخانه شود
❈۴❈
می پرد چشم دو عالم پی آن طرفه غزال
آشنا تا که به آن معنی بیگانه شود؟
نه چنان است تماشای صنم دامنگیر
که برون ناله ناقوس ز بتخانه شود
❈۵❈
هست امید که از دور نیتفد هرگز
گل پیمانه اگر سبحه صد دانه شود
پیش آن کس که ازین نشأه به تنگ آمده است
دم شمشیر شهادت لب پیمانه شود
❈۶❈
بی نیازست ز افسون خوشامد دولت
این نه خوابی است که محتاج به افسانه شود
خالی از فکر چو گردید شود دل پر ذکر
تهی از می چو شد این شیشه پریخانه شود
❈۷❈
برنخیزد به سبکدستی محشر از جای
هرکه زیر و زبر از جلوه مستانه شود
از غریبی دل ناقوس به فریاد آمد
صائب آن روز که بیرون ز صنمخانه شود
کامنت ها