صائب تبریزی:حسن از دیدن خود بر سر بیداد آید کار شمشیر ز آیینه فولاد آید
❈۱❈
حسن از دیدن خود بر سر بیداد آید
کار شمشیر ز آیینه فولاد آید
کشتگان تو ز غیرت همه محسود همند
گرچه یکدست خط از خامه فولاد آید
❈۲❈
از دل خونشده ماست نگارین پایش
چون ازان زلف برون شانه شمشاد آید؟
نفس کامل شود از تنگی زندان بدن
دیو ازین شیشه برون همچو پریزاد آید
❈۳❈
دل اگر نالد ازان خنده پنهان چه عجب؟
کز نمک آتش سوزنده به فریاد آمد
سخن هرکه ندارد ز تأمل مغزی
سست باشد، اگر از خامه فولاد آید
❈۴❈
شاهد تیرگی جهل بود لاف گزاف
که سگ از سرمه شب بیش به فریاد آید
گرچه از چهره پرد رنگ ز سیلی صائب
رنگ بر روی من از سیلی استاد آید
کامنت ها