صائب تبریزی:چشم آیینه گر از خواب بهم می آید مژه عاشق بیتاب بهم می آید
❈۱❈
چشم آیینه گر از خواب بهم می آید
مژه عاشق بیتاب بهم می آید
خون گرم است علاج دهن شکوه زخم
رخنه دل ز می ناب بهم می آید
❈۲❈
خس و خاری که درین دامن صحرا پهن است
به سبکدستی سیلاب بهم می آید
در دل صاف نماند اثر تیغ زبان
زخم این آینه چون آب بهم می آید
❈۳❈
صائب از جلوه مستانه آن دشمن دین
لب خمیازه محراب بهم می آید
کامنت ها