صائب تبریزی:از لب خلق دم باد خزان میآید بوی کافور ازین مردهدلان میآید
❈۱❈
از لب خلق دم باد خزان میآید
بوی کافور ازین مردهدلان میآید
باده پاک گهر چشم مرا دریا کرد
کار سنگ یده از رطل گران میآید
❈۲❈
دست بر خاطر آگاه ندارد شیطان
گرگ در گله ز تقصیر شبان میآید
در کمانخانه ابروی بلند اقبالش
تیر بی خواست در آغوش کمان میآید
❈۳❈
مگر از رخنه دل روی ترا بینم سیر
ورنه تنها چه ز چشم نگران میآید؟
گرچه پیری، مشو از حیله شیطان ایمن
بیشتر وقت سحر خواب گران میآید
❈۴❈
کار ما را چه سرانجام تواند دادن؟
سخن ما که به کار دگران میآید
ناتوان باش که در ملک اجابت صائب
ناوک سستکمانان به نشان میآید
کامنت ها