صائب تبریزی:گر خس و خار ز گرداب برون می آید خواجه از عالم اسباب برون می آید
❈۱❈
گر خس و خار ز گرداب برون می آید
خواجه از عالم اسباب برون می آید
نشود عقل حریف می گلرنگ به زور
ناشناور کی ازین آب برون می آید؟
❈۲❈
سد یأجوج سخن نیست به جز خاموشی
شیشه از عهده سیماب برون می آید
عشق با حسن بود در ته یک پیراهن
ذره با مهر جهانتاب برون می آید
❈۳❈
می کند رحم تراوش ز دل سنگ ترا
اگر از دست گهر آب برون می آید
غفلت از تشنه لبی سوخت مرا در جایی
که به ناخن ز زمین آب برون می آید
❈۴❈
خامشی مهر لب هرزه درایان گردد
بحر از عهده سیلاب برون می آید
کشتی عقل فکندیم به دریای شراب
تا ببینیم چه از آب برون می آید!
❈۵❈
اگر آن موی کمر ترک خم و پیچ کند
صائب از رشته جان، تاب برون می آید
کامنت ها