صائب تبریزی:گل عذار تو بیآب و تاب میگردد سواد زلف تو موج سراب میگردد
❈۱❈
گل عذار تو بیآب و تاب میگردد
سواد زلف تو موج سراب میگردد
تبسم تو به این چاشنی نخواهد ماند
شراب لعل تو پا در رکاب میگردد
❈۲❈
مرا از آن لب میگون به بوسهای دریاب
که دم به دم مزه این شراب میگردد
به جستجوی لبت آب خضر گرد جهان
عنان گسسته چو موج سراب میگردد
❈۳❈
درین محیط که تیغ برهنه موجه اوست
غرور پرده چشم حباب میگردد
فغان که شبنم بیآبرو درین گلشن
میانه گل و بلبل حجاب میگردد
❈۴❈
ز وعدهاش دل پراضطراب تسکین یافت
عقیق در دهن تشنه آب میگردد
به زلف چشم بتان را توجه دگرست
که فتنه گرد سر انقلاب میگردد
❈۵❈
به سنگ ناخن هر تشنهلب که میآید
دهان آبله ما پرآب میگردد
ترا ز دغدغه نان نکرد فارغبال
نه آسیا که به چندین شتاب میگردد
❈۶❈
تپیدن دل عشاق اختیاری نیست
به تازیانه آتش کباب میگردد
ز اشک من جگر بحر آنچنان شد گرم
که در دهان صدف گوهر آب میگردد
❈۷❈
به بال کاغذی عقل میپرم صائب
در آن چمن که سمندر کباب میگردد
چه فکرهای لطیف است این دگر صائب
که گل ز شرم تو در غنچه آب میگردد
کامنت ها