صائب تبریزی:سری که در ره او بی کلاه می گردد فلک سوار چو خورشید و ماه می گردد
❈۱❈
سری که در ره او بی کلاه می گردد
فلک سوار چو خورشید و ماه می گردد
ز داغ لاله سیراب می توان دریافت
که دل ز باده گلگون سیاه می گردد
❈۲❈
مبر ز قرب خسان آبروی خود زنهار
که کهربا سبک از برگ کاه می گردد
ز رهبران چه توقع، ز همرهان چه امید؟
مرا که نقش قدم سنگ راه می گردد
❈۳❈
سیاه خیمه لیلی است پیش اهل جنون
دلی که سرمه ز برق نگاه می گردد
ز شرم عارض او نام ماه حلقه کند
نه هاله است که بر دور ماه می گردد
❈۴❈
به خجلت گنه از عذر صلح کن صائب
که عذر پیش کریمان گناه می گردد
کامنت ها