صائب تبریزی:قدم به چشم من خاکسار نگذارد ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد
❈۱❈
قدم به چشم من خاکسار نگذارد
ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد
امیدوار چنانم که جذب عشق مرا
میان اهل هوس شرمسار نگذارد
❈۲❈
رسید نوبت خط، بیش ازین مروت نیست
که دست بر دل من آن نگار نگذارد
چها کند به دل بیقرار من شوخی
که آب آینه را برقرار نگذارد
❈۳❈
به آه و ناله من ره که می تواند بست؟
مرا به خلوت اگر پرده دار نگذارد
کسی که بار ز دل بر نمی تواند داشت
به دوش خلق همان به که بار نگذارد
❈۴❈
به نامرادی و بی حاصلی خوشم، ترسم
به حال خویش مرا روزگار نگذارد
توقعی که مرا از سپهر هست این است
که آرزوی مرا در کنار نگذارد
❈۵❈
به خار خار محبت امیدها دارم
که زیر خاک مرا برقرار نگذارد
به خون خویش زند غوطه راه پیمایی
که پا شمرده درین خارزار نگذارد
❈۶❈
رسد به آب بقا پاک طینتی صائب
که دل به هستی ناپایدار نگذارد
کامنت ها