صائب تبریزی:ز زیر تیغ تغافل شکیب من جان برد مرا به رنجش بیجا ز جای نتوان برد
❈۱❈
ز زیر تیغ تغافل شکیب من جان برد
مرا به رنجش بیجا ز جای نتوان برد
ز بوی پیرهن مصر بی دماغ شود
صبا که راه به آن غنچه گریبان برد
❈۲❈
من آن زمان ز دل چاک چاک شستم دست
که شانه راه به آن زلف عنبرافشان برد
ز مور خط تو در حیرتم که از لب تو
چگونه چاشنی خنده های پنهان برد
❈۳❈
اگر چه خامه ام آتش به زیر پا دارد
حدیث شوق به پایان نیارد آسان برد
فغان که غنچه مشکل گشای دل امروز
مرا برای نسیمی به صد گلستان برد
❈۴❈
لب تو زیر خط سبز چون نهان گردید؟
چگونه مورچه ای خاتم سلیمان برد؟
به جای طوطی شکرشکن، که جز صائب
ز هند بخت سیه جانب صفاهان برد؟
کامنت ها