صائب تبریزی:فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد عرق ز پیرهن آفتا می گذرد
❈۱❈
فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد
عرق ز پیرهن آفتا می گذرد
به خون دل گذرد روزگار سوختگان
مدار شعله به اشک کباب می گذرد
❈۲❈
ازین چه سود که در گلستان وطن دارم؟
مرا که عمر چو نرگس به خواب می گذرد
ز پیش خرمن من برق از کم آزاری
به آرمیدگی ماهتاب می گذرد
❈۳❈
کسی چگونه کند هوش را عنانداری؟
که موج لاله و گل از رکاب می گذرد
بنای توبه سنگین ما خطر دارد
اگر بهار به این آب و تاب می گذرد
❈۴❈
به تشنگی گذرد ز آب زندگانی صائب
کسی که موسم گل از شراب می گذرد
کامنت ها