صائب تبریزی:ترا چه غم که شب ما دراز میگذرد؟ که روزگار تو در خواب ناز میگذرد
❈۱❈
ترا چه غم که شب ما دراز میگذرد؟
که روزگار تو در خواب ناز میگذرد
غرض ز سنگدلی داغ کردن شهداست
به لالهزار اگر آن سرو ناز میگذرد
❈۲❈
نیازمندی از او همچو ناز میبارد
ز ناز اگر چه ز من بینیاز میگذرد
ز پا کشیدن زلف و غبار خط پیداست
که وقت خوبی آن دلنواز میگذرد
❈۳❈
تو همچو باد سبک میروی، چه میدانی
بر این خرابه چه از ترکتاز میگذرد؟
ز پردهداری دل سینهام چو گل شد چاک
چه بر صدف ز گهرهای راز میگذرد
❈۴❈
حیات زندهدلان در گداز خویشتن است
نمرده شمع کج از گداز میگذرد؟
خبر ز عشق حقیقی ندارد آن غافل
که زندگیش به عشق مجاز میگذرد
❈۵❈
ز کشور دل محمود گرد میخیزد
اگر نسیم به زلف ایاز میگذرد
زبان تیغ شهادت چنان فریبنده است
که خضر از سر عمر دراز میگذرد
❈۶❈
چو صائب آن که به دولتسرای فقر رسید
ز صاحبان کرم بینیاز میگذرد
کامنت ها