صائب تبریزی:تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد سفر ز خود به پر و بال مور نتوان کرد
❈۱❈
تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد
سفر ز خود به پر و بال مور نتوان کرد
خوشم به ضعف تن خود که همچو خط غبار
مرا ز حاشیه بزم دور نتوان کرد
❈۲❈
شکسته رنگی من عشق را به رحم آورد
به زر هر آنچه برآید به زور نتوان کرد
ز خال یار خجالت کشم ز سوختگی
که تخم سوخته در کار مور نتوان کرد
❈۳❈
حضور روی زمین در بهشت خاموشی است
به حرف، ترک بهشت حضور نتوان کرد
مصیبت دگرست این که مرده دل را
چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد
❈۴❈
توان گرفت رگ خواب برق را صائب
دل رمیده ما را صبور نتوان کرد
کامنت ها