صائب تبریزی:دل غریب مرا بوی گل بجا آورد کز آن بهار خبرهای آشنا آورد
❈۱❈
دل غریب مرا بوی گل بجا آورد
کز آن بهار خبرهای آشنا آورد
به بوی پیرهن مصر بد مرساد!
که کار بسته ما را گرهگشا آورد
❈۲❈
ز تیغ، فیض دم صبح عید می یابد
کسی که روی به سرمنزل رضا آورد
غرور عشق زلیخا بهانه انگیزست
وگرنه یوسف ما بندگی بجا آورد
❈۳❈
همیشه سبز ز آب حیات باد چو خضر
خطی که حسن ترا بر سر وفا آورد
شکایت از ستم آسمان مروت نیست
که برگ سبزی ازان یار آشنا آورد
❈۴❈
اگرچه گل به رخ یار نسبتی دارد
بدیهه عرق شرم از کجا آورد؟
همان که از گل بی خار داشت خار دریغ
مرا به سیر مغیلان پرهنه پا آورد
❈۵❈
کجا به ناف کند بازگشت نافه چین؟
نمی توان دل رم کرده را بجا آورد
بساط مخمل و اطلس ز نقش ساده شده است
ز نقشهای مرادی که بوریا آورد
❈۶❈
خط مسلمی از دار و گیر عقل گرفت
به آستانه عشق آن که التجا آورد
رسید تا به سگش استخوان من صائب
چها که بر سر من سایه هما آورد!
کامنت ها