گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

صائب تبریزی:نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد نه این درخت غم از ریشه می توانم زد

❈۱❈
نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد نه این درخت غم از ریشه می توانم زد
به خصم گل زدن از دست من نمی آید وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد
❈۲❈
خوشم به زندگی تلخ همچو می، ورنه برون چو رنگ ازین شیشه می توانم زد
چه نسبت است به میراب جوی شیر مرا؟ به تیشه من رگ اندیشه می توانم زد
❈۳❈
ز چشم شیر مکافات نیستم ایمن وگرنه برق بر این بیشه می توانم زد
ازان ز خنده نیاید لبم بهم چون جام که بوسه بر دهن شیشه می توانم زد
❈۴❈
اگر ز طعنه عاجزکشی نیندیشم به قلب چرخ جفاپیشه می توانم زد
ندیده است جگرگاه بیستون در خواب گلی که من به سر تیشه می توانم زد
❈۵❈
خوش است پیش فتادن ز همرهان صائب وگرنه گام به اندیشه می توانم زد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۷۹۹

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

علی حیدری
2011-03-07T18:24:07
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بودو ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بودمن و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاریکه هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بودگل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بودشراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام منفریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بوداگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد امابهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بودچه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود