صائب تبریزی:به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟ به لاله و سمن و ارغون که پردازد؟
❈۱❈
به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟
به لاله و سمن و ارغون که پردازد؟
در آن چمن که سبیل است خون گل چون آب
به آب دیده خواری کشان که پردازد؟
❈۲❈
نسیم در سکرات است و گل پریشان حال
به عندلیب درین گلستان که پردازد؟
چنین که سر به هوایند شاهدان چمن
به بیقراری آب روان که پردازد؟
❈۳❈
در آن حریم که راه سخن ندارد شمع
به شکوه من کوته زبان که پردازد؟
چنین که زلف تو خود را کشیده است بلند
به دستگیری افتادگان که پردازد؟
❈۴❈
ز شور حشر محابا نمی کند عاشق
به گفتگوی ملامتگران که پردازد؟
دماغ یار ضعیف و نگاه بی پروا
به غمگساری غمخوارگان که پردازد؟
❈۵❈
نمی کنند توجه به خضر گرمروان
به نقش پا و به سنگ نشان که پردازد؟
چنین که سیل حوادث سبک عنان شده است
درین زمانه به خواب گران که پردازد؟
❈۶❈
دل از حواس و حواسم ز دل پریشانتر
به جمع کردن این کاروان که پردازد؟
به روی گرم بهاران نمی کنند اقبال
به حسن پا به رکاب خزان که پردازد؟
❈۷❈
ز جوش سینه به خم میکشان نپردازند
به شیشه تهی آسمان که پردازد؟
به آب تیغ تو بردند راه، سوختگان
دگر به زندگی جاودان که پردازد؟
❈۸❈
کنون که بلبل ما ذوق خار خار شناخت
دگر به خار و خس آشیان که پردازد؟
درین زمان که دل چاک برد صبح به خاک
به بخیه کاری زخم نهان که پردازد؟
❈۹❈
بساط آینه طبعان به گرد حادثه رفت
دگر به طوطی شیرین زبان که پردازد؟
به وادیی که سبیل است خون نافه مشک
به اشک گرم و دل خونچکان که پردازد؟
❈۱۰❈
درین زمان که به درمان نمانده درد سخن
به فکر صائب آتش زبان که پردازد؟
کامنت ها