صائب تبریزی:نگه ز دیده من اشکبار برخیزد نفس ز سینه من زخمدار برخیزد
❈۱❈
نگه ز دیده من اشکبار برخیزد
نفس ز سینه من زخمدار برخیزد
هزار میکده خون حلال می باید
که نرگس تو ز خواب خمار برخیزد
❈۲❈
بر آبگینه من گرد راه افشاند
درین خرابه ز هر جا غبار برخیزد
اگر قدم به تماشای طور رنجه کنی
به پیش پای تو بی اختیار برخیزد
❈۳❈
محیط گرد یتیمی نشست از گوهر
به اشک چون ز دل من غبار برخیزد؟
چنین که پیکر من نقش بر زمین بسته است
غبار چون ز من خاکسار برخیزد؟
❈۴❈
گذشت قافله فیض و ما گرانجانان
نشسته ایم که باد بهار برخیزد
کلاه گوشه قدرش بر آسمان ساید
چو شعله هر که به تعظیم خار برخیزد
❈۵❈
به زیر تیغ زند هرکه دست و پا صائب
ز خاک روز جزا شرمسار برخیزد
کامنت ها