صائب تبریزی:به گریه کی ز دل من غبار می خیزد؟ به آب چشم چه گل از مزار می خیزد؟
❈۱❈
به گریه کی ز دل من غبار می خیزد؟
به آب چشم چه گل از مزار می خیزد؟
کند چه نشو و نما نخل ما در آن گلشن
که العطش ز لب جویبار می خیزد
❈۲❈
کسی که همچو صدف دامن از جهان چیند
ز دامنش گهر شاهوار می خیزد
چو صبح هرکه دل از مهر صیقلی کرده است
ز سینه اش نفس بی غبار می خیزد
❈۳❈
ز تیغها که شکسته است آه در جگرم
نفس ز سینه من زخمدار می خیزد
علم شود به طراوت کسی که چون نرگس
ز خواب ناز به روی بهار می خیزد
❈۴❈
ز آتشی که مرا در دل است همچو سپند
هزار ناله بی اختیار می خیزد
شکایت از ستم عشق اختیاری نیست
به تازیانه آتش شرار می خیزد
❈۵❈
سپهر شربت بیمار من کند شیرین
به شیره ای که ز دندان مار می خیزد
سپند آتش حسن ترا شماری نیست
اگر یکی بنشیند هزار می خیزد
❈۶❈
اگر به سوختگان گرم برخوری چه شود؟
نه شعله نیز به تعظیم خار می خیزد؟
نشان همت والاست وحشت از دو جهان
که این پلنگ ازین کوهسار می خیزد
❈۷❈
که چشم کرد دل داغدار صائب را؟
که دود تلخی ازین لاله زار می خیزد
کامنت ها