صائب تبریزی:ز جلوه تو دل روزگار می ریزد بنای صبر و شکیب و قرار می ریزد
❈۱❈
ز جلوه تو دل روزگار می ریزد
بنای صبر و شکیب و قرار می ریزد
دوام حسن ترا نیست نسبتی با گل
به پای سرو تو خون بهار می ریزد
❈۲❈
به خاکساری من نیست هیچ کس در عشق
به چشم آینه عکسم غبار می ریزد
چه غم ز رفتن چشم است پیر کنعان را؟
شکوفه برگ خود از بهر بار می ریزد
❈۳❈
چه نسبت است به فرهاد، ذوق کار مرا؟
عرق ز جبهه من چون شرار می ریزد
گل بهار تمناست داغ نومیدی
به قدر خار و خس آتش شرار می ریزد
❈۴❈
چو گردباد ز بس زخم خار و خس خوردم
ز جنبش نفس من غبار می ریزد
کدام دیده بد در کمین این باغ است؟
که بی نسیم، گل از شاخسار می ریزد
❈۵❈
به اهل صبر فلک بیش می کند کاوش
که تیر بر هدف پایدار می ریزد
رگ کدام محیط است خامه صائب؟
که اینقدر گهر شاهوار می ریزد
کامنت ها