صائب تبریزی:شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد که آب تلخ به سرچشمه بقا نرسد
❈۱❈
شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد
که آب تلخ به سرچشمه بقا نرسد
اثر ز گرمروان بر زمین نمی ماند
به گرد آتش این کاروان صبا نرسد
❈۲❈
کجا رسد دل بی دست و پای ما ز تلاش
به خلوتی که به بال ملک دعا نرسد
فغان که سرکشی و ناز را دو ابرویش
گذاشته است به طاقی که دست ما نرسد
❈۳❈
ز مال رزق حریصان بود غبار ملال
که غیر گرد ز گندم به آسیا نرسد
جگر گداز بود زردرویی منت
خدا کند که مس ما به کیمیا نرسد
❈۴❈
همان ز مردم هموار می کشم خجلت
به خاکساری من گرچه نقش پا نرسد
سپند خال ازان دایم است پابرجا
که چشم زخم به آن آتشین لقا نرسد
❈۵❈
خموش باش اگر پخته گشته ای که شراب
ز جوش تا ننشیند به مدعا نرسد
تمام نیست عیار کسی که چون خورشید
به ذره ذره فروغش جدا جدا نرسد
❈۶❈
میان ساختن و سوختن تفاوتهاست
به گرد خاک ره یار توتیا نرسد
ز چار موجه به ساحل نمی رسد صائب
سبکروی که به سر منزل رضا نرسد
کامنت ها