صائب تبریزی:زگریه آینه هر دلی که روشن شد چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
❈۱❈
زگریه آینه هر دلی که روشن شد
چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
چراغ روز بود آفتاب در نظرش
ز سرمه دل شب دیده ای که روشن شد
❈۲❈
هزار آه شود گر ز دل کشم یک آه
مرا که خانه چو مجمر تمام روزن شد
مشو ز هم گهران دور تا رسی به کمال
که دانه از اثر اتفاق خرمن شد
❈۳❈
کشید پنجه خونین شفق به رخسارش
چو صبح هر که درین عهد پاکدامن شد
مرا که مرکز پرگار حیرتم چون خال
ازین چه سود که آن کنج لب نشیمن شد
❈۴❈
به من زبان ملامت چه می تواند کرد
که پوست بر تنم از زخم تیر جوشن شد
چه نسبت است به منصور سوز عشق مرا
ز گرمی نفسم دار نخل ایمن شد
❈۵❈
ز بار دل سر زلف تو شوختر گردید
شکست شهپر پرواز این فلاخن شد
گرفت از جگر گرم ما نفس صائب
چراغ هر که درین روزگار روشن شد
کامنت ها