صائب تبریزی:زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد کباب را زنمک شوق آتش افزون شد
❈۱❈
زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد
کباب را زنمک شوق آتش افزون شد
شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم
مرا کلید در بسته نعل وارون شد
❈۲❈
نرفت از دل من خارخار عشق برون
غبار هستی من گردباد هامون شد
ز چوب نرمی من مهربان شدند اغیار
اگر زعشق دد ودام رام مجنون شد
❈۳❈
ازان محیط گرامی همین خبر دارم
که همچو موج عنانم ز دست بیرون شد
ز نیش چاشنی جوی شهد می یابد
ز خارخار محبت دلی که پر خون شد
❈۴❈
ازان زمان که مرا عشق زیر بال آورد
اگر به جغد فکندم نظر همایون شد
به هرزمین که کنی سایه سرسری مگذر
که از فشردن پا سرو باغ موزون شد
❈۵❈
نماند گوهر ناسفته در محیط فلک
ز بس که از دل من آه سوی گردون شد
میار سرزگریبان خم برون صائب
که علم حکمت ازوکشف بر فلاطون شد
کامنت ها