گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

صائب تبریزی:اگر به بیخبری یار می توانی شد ز هرچه هست خبردار می توانی شد

❈۱❈
اگر به بیخبری یار می توانی شد ز هرچه هست خبردار می توانی شد
ز تندخویی خو خار بی گلی ورنه زخلق خوش گل بی خار می توانی شد
❈۲❈
اگر به خامشی از گفتگو پناه بری تونیز مخزن اسرار می توانی شد
مده امان که صدف وا کند دهن به سوال چو بی سوال گهربارمی توانی شد
❈۳❈
اگر زسیلی باد خزان نتابی روی ز برگ وبار سبکبار می توانی شد
ترا به خرقه تن دوخته است بیخبری وگرنه پیرهن یار می توانی شد
❈۴❈
حجاب آینه را گر ز پیش برداری به آب خضر سزاوار می توانی شد
چو نی اگر کمر بندگی ببندی سخت ز بند بند شکربار می توانی شد
❈۵❈
چه لازم است کنی تلخ عیش برمردم کنون که شربت بیمار می توانی شد
چنین که خواب گران سنگسار کرده ترا فسانه ای است که بیدار می توانی شد
❈۶❈
ز دوش بار گنه گرتوانی افکندن هزار قافله را بار می توانی شد
اگر هوا چو سلیمان شود مسخر تو به تاج وتخت سزاوارمی توانی شد
❈۷❈
ز حال گوشه نشین قفس مشو غافل به شکر این که به گلزار می توانی شد
نمی روی به ته باری از گرانجانی همین به دوش کسان بار می توانی شد
❈۸❈
ربوده است ترا خواب بیخودی غافل که صاحب دل بیدار می توانی شد
ازان لب شکرین سعی اگر کنی صائب به حرف تلخ سزاوار می توانی شد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۸۴۹

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها