صائب تبریزی:دهان تنگ تو هر خردهدان نمیداند که غیب را به جز از غیبدان نمیداند
❈۱❈
دهان تنگ تو هر خردهدان نمیداند
که غیب را به جز از غیبدان نمیداند
اگرچه گام نخستین گذشتم از دو جهان
هنوز شوق مرا خوش عنان نمیداند
❈۲❈
کسی که نیست تُنُکمایه از شعور و خرد
به هر بها که بود می گران نمیداند
نفس گداخته خود را به گلستان برسان
که ایستادگی این کاروان نمیداند
❈۳❈
ملایمت سپر انقلاب دوران است
که نخل موم بهار و خزان نمیداند
به نام بلبل من گرچه باغ شد مشهور
هنوز نام مرا باغبان نمیداند
❈۴❈
به داغ عشق بسوز و بساز چون مردان
که آفتاب قیامت امان نمیداند
خوشند اهل سعادت به سختی از دنیا
هما ز مایده جز استخوان نمیداند
❈۵❈
عجب که برخورد از روزگار پیری هم
چنین که قدر جوانی جوان نمیداند
ز پوست راه به مغز ندیده نتوان برد
طبیب حال دل ناتوان نمیداند
❈۶❈
نشد به رخنه دل هرکه آشنا صائب
ره برون شد ازین خاکدان نمیداند
کامنت ها