صائب تبریزی:فلک به آبله خار دیده میماند زمین به دامن در خون کشیده میماند
❈۱❈
فلک به آبله خار دیده میماند
زمین به دامن در خون کشیده میماند
طراوت از ثمر آسمانیان رفته است
ترنج ماه به نار کفیده میماند
❈۲❈
زمین ساکن و خورشید آتشین جولان
به دست و زانوی ماتم رسیده میماند
نه سبزهاش به طراوت نه لالهاش به صفا
فضای باغ به کشت چریده میماند
❈۳❈
شکفته چون شوم از بوستان که لاله وگل
به سینههای جراحت رسیده میماند
ز رشتههای سرشکم که چشم بد مرساد
زمین به صفحه مسطر کشیده میماند
❈۴❈
مگر همای سعادت هوای من دارد
که دل به طایر شهباز دیده میماند
ز آب چشم که این تاک سبز گردیده است
که این شراب به خون چکیده میماند
❈۵❈
کمند حادثه را چین نارسایی نیست
رمیدنی به غزال رمیده میماند
گلی که دیده شبنم به خون نشسته اوست
به پشت دست ندامت گَزیده میماند
❈۶❈
ز روی لاله ازان چشم برنمیدارم
که اندکی به دل داغ دیده میماند
چو تیر راست روان بر زمین نمیمانند
عداوتی به سپهر خمیده میماند
❈۷❈
تمتع از رخ گل میبرند دیدهوران
به عندلیب گلوی دریده میماند
ز بس که آبله دل ز هم نمیگسلد
نفس به رشته گوهر کشیده میماند
❈۸❈
سخنشناس اگر در جهان بود صائب
مرا کدام غزل از قصیده میماند
جواب آن غزل است این که گفت عارف روم
خزان به گونه هجران کشیده میماند
کامنت ها