صائب تبریزی:چه دیده است در آن آتشین عذار سپند که بی ملاحظه جان را کند نثار سپند
❈۱❈
چه دیده است در آن آتشین عذار سپند
که بی ملاحظه جان را کند نثار سپند
ستاره سوختگان ایمنند از دوزخ
نسوخته است به هیچ آتشی دوبار سپند
❈۲❈
ز حیرت تو شرر پای در حنا دارد
به مجلس تو چه شوخی برد به کار سپند
ز بیم دیده بد تا به حشر می روید
شهید عشق ترا از سر مزار سپند
❈۳❈
ز بیقراری عاشق چه کار می آید
به محفلی که بود پای در نگار سپند
ز قرب شعله فغان می کند چه خواهد کرد
اگر به سوخته جانی شود دچار سپند
❈۴❈
گره ز هستی موهوم خویش تا نگشود
ز وصل شعله نگردید کاکمار سپند
مرا امید سلامت ز آتشین رویی است
که می برد ز سویدای دل به کار سپند
❈۵❈
که برفروخت رخ ازمی که می شکست امشب
کلاه گوشه به گردون ستاره وار سپند
نمی رسد به عیار دل رمیده ما
اگر چه هست به بیطاقتی سوار سپند
❈۶❈
فدای عشق شو ای دل تا گذشت از سر
ز شعله یافت پر وبال زرنگار سپند
به ناله ای دل خود را ز درد خالی کرد
میان سوختگان شد سبک عیار سپند
❈۷❈
کشید پرده ز اسرار عشق ناله ما
فکند بخیه آتش به روی کار سپند
نشست و خاست به عاشق که می دهد تعلیم
اگر نباشد در بزم آن نگار سپند
❈۸❈
چه جای ناله گستاخ ما بود صائب
به محفلی که خموشی کند شعار سپند
کامنت ها