صائب تبریزی:سحر که چهره خورشید را به خون شستند گلیم بخت من از آب نیلگون شستند
❈۱❈
سحر که چهره خورشید را به خون شستند
گلیم بخت من از آب نیلگون شستند
رخ از غبار تعلق چو آفتاب بشوی
که گرد پنبه حلاج را به خون شستند
❈۲❈
صباح روز قیامت چه سرخ رو باشند
کسان که رو به قدحهای لاله گون شستند
خبر کبوتر چاه ذقن به بابل برد
تمام بابلیان دست از فسون شستند
❈۳❈
به هم پیاله ومینا یکی شدند امشب
ز کاسه سر من عقل ذوفنون شستند
سخن ز طبع تو صائب گرفت قیمت وقدر
جبین شعر به آب گهر کنون شستند
کامنت ها