صائب تبریزی:چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند سرشک بر صف مژگان خونچکان بزند
❈۱❈
چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند
سرشک بر صف مژگان خونچکان بزند
فغان که بلبل مست مرا کشاکش دام
نهشت یک نفس خوش به گلستان بزند
❈۲❈
حرام باد برآن سنگدل سراسرباغ
که زخم خار خورد گل به باغبان بزند
چمن طرازی باد صبا شود معلوم
دوروز خار خورد گل به باغبان بزند
❈۳❈
ز حرف دشمنی روزگار می آید
که سنگ سرمه به منقار طوطیان بزند
کنار صبح ز خون شفق لبالب شد
سزای آن که دم خوش درین جهان بزند
❈۴❈
مرا رخی است که چون آفتاب زردخزان
هزار خنده رنگین به زعفران بزند
به شخ کمانی خود ماه عید می نازد
بگو به غمزه که زوری بر این کمان بزند
❈۵❈
زبان شعله به خاشاک می توان بست
کسی که مهر مرا برسر زبان بزند
به حرف تلخ لب خودنمیکنم شیرین
اگر چو غنچه مرا باد بر دهان بزند
❈۶❈
بگیر دست مرا ای کمند جذبه تاک
می دوآتشه چند آتشم به جان بزند
نمی زنم گره انتقام بر ابرو
اگر به دیده من خصم صدسنان بزند
❈۷❈
چه دولتی است که صائب ز هند برگردد
سراسری دو به بازار اصفهان بزند
کامنت ها