صائب تبریزی:ز درد چهره محال است مرد زرد کند چه لایق است که اظهار درد مردکند
❈۱❈
ز درد چهره محال است مرد زرد کند
چه لایق است که اظهار درد مردکند
ز درد نیست اگر زیر تیغ آه کشم
که هر کجا که فشانند آب گرد کند
❈۲❈
علاج خصم زبردست نیست جزتسلیم
به آسمان چه ضرورست کس نبرد کند
شود ز رفتن روشندلان جهان غمگین
که زرد روی زمین آفتاب زرد کند
❈۳❈
توان به خون جگر سرخ داشت تا رخسار
کسی چرا ز طمع روی خویش زرد کند
ز حرف سخت شدن رنجه فرع هشیاری است
ترا که نیست شعوری سخن چه درد کند
❈۴❈
چنین که ریشه دوانده است در تو بیدردی
عجب عجب که ترا عشق اهل درد کند
کند چو صبح کسی آفتاب را تسخیر
که زندگانی خودصرف آه سرد کند
❈۵❈
شود به رنگ طلا ناقصی تمام عیار
که رخ ز سیلی استاد لاجورد کند
مپرس حال من ای سنگدل که هیهات است
که عرض حال به بیدرد اهل درد کند
❈۶❈
طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی
که هر چه سبز کند آفتاب زرد کند
نسیم فتح چو پروانه گرد آن گردد
که پای همچو علم سخت درنبرد کند
❈۷❈
نفس شمرده زند هرکه چون سحر صائب
کلام روشن خودرا جهان نورد کند
کامنت ها