صائب تبریزی:نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند صباح آینه را تیره تر ز شام کند
❈۱❈
نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند
صباح آینه را تیره تر ز شام کند
مرا ز دام رهاکن که آن شکسته پرم
که کار ناخنه بالم به چشم دام کند
❈۲❈
ز بال فاخته سرو تو سایبان دارد
به هر طرف که چو آب روان خرام کند
امیدوار چنانم که عشق زخم مرا
رفو به رشته آن زلف مشکفام کند
❈۳❈
بلند بخت حریفی که همچو شیشه می
سر اطاعت خود وقف خط جام کند
چو شانه گر دل صد چاک صد زبان گردد
به زلف او نتواند سخن تمام کند
❈۴❈
توان به شب رخ راز نهان در او دیدن
جلای آینه خاطری که جام کند
فسون غیر زبان تواضعش بسته است
مگر به گوشه ابروبه من سلام کند
❈۵❈
فتاده ام به زبانها چوشعر عام پسند
سزای آن که چو عنقا تلاش نام کند
تن چو سیم ازان چاک پیرهن منما
مباد بوالهوسی آرزوی خام کند
❈۶❈
به خوان عفو نه آن شکرین مذاقم من
که تلخ کام مرا زهر انتقام کند
سترد نام مرا صائب از صحیفه دل
خدای را کسی این ظلم را چه نام کند
❈۷❈
تلاش نام کند هر که در این جهان صائب
سخن ز مدح ظفرخان نیکنام کند
کامنت ها