صائب تبریزی:اگر چه روی من از درد زعفرانی بود خمیرمایه صد رنگ شادمانی بود
❈۱❈
اگر چه روی من از درد زعفرانی بود
خمیرمایه صد رنگ شادمانی بود
ز خشک مغزی پیری مرا یقین گردید
که در سیاهی مو آب زندگانی بود
❈۲❈
فغان که جامه فانوس شمع هستی من
ز روزگار همین آستیم فشانی بود
سخن گسسته عنان راه حرف خارستان
مدار زندگانی من به پاسبانی بود
❈۳❈
تمتعی که ازین خاکدان رسید به من
سبک رکابتر از گرد کاروانی بود
فتاد از نظرم تا ز خون تهی شد دل
سبوی باده سبکروح از گرانی بود
❈۴❈
به جرم هرزه درایی گداختند مرا
زبان شکوه من گرچه بی زبانی بود
من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی
بلای چشم کبود تو آسمانی بود
❈۵❈
به بوسه ای نزدی مهر برلبم هرگز
همیشه لطف تو با دوستان زبانی بود
زپرده شعله دیدار کار خود می کرد
جواب موسی ما گرچه لن ترانی بود
❈۶❈
ازان به تیغ زبان شد جهان ستان صائب
که مدح گستر عباس شاه ثانی بود
کامنت ها