صائب تبریزی:رخ تو در دل شبها اگر سفید شود عجب که ماه ز خجلت دگر سفید شود
❈۱❈
رخ تو در دل شبها اگر سفید شود
عجب که ماه ز خجلت دگر سفید شود
چو نیست سوخته ای تا دهد حیات مرا
چرا زآهن وسنگ این شرر سفید شود
❈۲❈
چو آهوان شود آن روز خون گرم تو مشک
که همچو نافه ترا موی سر سفید شود
شب سیاه مرا صبح نیست در طالع
مگر ز گریه مرا چشم تر سفید شود
❈۳❈
کنم به خون شفق سرخ روی زرین را
شبی که صبح ز من پیشتر سفید شود
ز صیقل قد خم گشته بی غبار نشد
دل سیاه تو مشگل دگر سفید شود
❈۴❈
مدار دست ز ریزش که ابرهای سیاه
ز برفشاندن آب گهر سفید شود
شوم سفیدچسان در میان ساده دلان
مگر ز نقش مرا بال وپر سفید شود
❈۵❈
ز آه سرد مشو غافل ای سیاه درون
که چهره شب تار از سحر سفید شود
به حرف صدق مکن باز لب ز ساده دلی
که روی صبح به خون جگر سفید شود
❈۶❈
تو چون دهن به شکر خنده واکنی چون صبح
ز انفعال نیارد شکر سفید شود
توان ز وصل برومند شد ز چشم سفید
که از شکوفه فشاندن ثمر سفید شود
❈۷❈
ز گرمخونی من آب می شود فولاد
چگونه پیش رگم نیشتر سفید شود
به گرد خویش نگردیده ناقصی صائب
اگر ترا ز سفر موی سر سفید شود
کامنت ها