صائب تبریزی:دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد ز خود برون شده برگ سفر نمی خواهد
❈۱❈
دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد
ز خود برون شده برگ سفر نمی خواهد
دل از ضعیف نوازی نمی توان برگشت
و گرنه سوخته ما شرر نمی خواهد
❈۲❈
چه حاجت است به مشاطه زلف مشکین را
شب وصال نسیم سحر نمی خواهد
به نامرادی خود واگذار عاشق را
که تلخکامی دریا شکر نمی خواهد
❈۳❈
ز ناتمامی حسن است احتیاج لباس
میان نازک موران کمر نمی خواهد
ز کاهلی تو مقید به رهنما شده ای
و گرنه رفتن دل راهبر نمی خواهد
❈۴❈
شبی به روز کند چون جرس به ناله خود
ز آه وناله دل ما اثر نمی خواهد
چنان مباش که بردوش خاک باشی بار
که باغبان شجر بی ثمر نمی خواهد
❈۵❈
خوشم که حسن ترا درنیافته است تمام
ترا کسی که ز من بیشتر نمی خواهد
ازان مرا سفر بیخودی خوش آمده است
که زاد وراحله وهمسفر نمی خواهد
❈۶❈
مخواه کم ز کریمان کز ابر نیسانی
دهان خشک صدف جز گهر نمی خواهد
شکست خاطر احباب کی روا دارد
مروتی که به دشمن ظفر نمی خواهد
❈۷❈
خوشا کسی که ز هنگامه جهان صائب
بغیر داغ چراغ دگر نمی خواهد
کامنت ها