صائب تبریزی:ز ماه نو سفرم تا خبر نمی آید حضور خاطر من از سفر نمی آید
❈۱❈
ز ماه نو سفرم تا خبر نمی آید
حضور خاطر من از سفر نمی آید
غم زمانه چنان تنگ کرده دایره را
که صبح را نفس از سینه نمی آید
❈۲❈
فشرد پنجه عقل بلند بازو را
کسی به تاک زبردست برنمی آید
چگونه بی سبب آید ز دل سخن به زبان
گهر به پای خود از بحر برنمی آید
❈۳❈
سخن شکسته تراود ز کلک پر سخنم
چها به شاخ ز جوش ثمر نمی آید
گهر به خامه من همچو اشک در تاک است
چه سود جوهریی در نظر نمی آید
❈۴❈
رگ بریده تاک از گریستن بس کرد
زمان گریه من چون بسرنمی آید
مدار چشم گشایش ز کلک خود صائب
گرهگشایی از نیشکر نمی آید
کامنت ها