صائب تبریزی:خط را گذار برلب آن سیمبر فتاد سرسبز طوطیی که به تنگ شکر فتاد
❈۱❈
خط را گذار برلب آن سیمبر فتاد
سرسبز طوطیی که به تنگ شکر فتاد
یاقوت را چو باده لعلی کند به جام
این آتشی که از تو مرا در جگرفتاد
❈۲❈
امسال هم نداد به هم دست خط یار
مشق جنون ما به بهار دگر فتاد
سرگشتگی است حلقه در کعبه جوی را
بیچاره رهروی که پی راهبر فتاد
❈۳❈
پشتم ز بار منت ساحل شکسته شد
آسوده کشتیی که به بحر خطرفتاد
دل نیست گوهری که نبندند در گره
زین نه صدف چگونه برون این گهرفتاد
❈۴❈
چون قفل بی کلید دگر وا نمی شود
کاری که در گره ز نسیم سحر فتاد
پرگار نه سپهر کمر بسته من است
چون نقطه گرچه هستی من مختصر فتاد
❈۵❈
روزی به دست کوته ودست دراز نیست
سرو از دراز دستی خود بی ثمر فتاد
از دیده یتیم نیفتاده است اشک
دنیا به خواریی که مرا از نظر فتاد
❈۶❈
صائب وداع دین ودل وعقل وهوش کرد
هرکس ز بوی باده ما بیخبر فتاد
کامنت ها