صائب تبریزی:دل میتپد مگر خبر یار میرسد جان در تردد است که دلدار میرسد
❈۱❈
دل میتپد مگر خبر یار میرسد
جان در تردد است که دلدار میرسد
از چشمخانهٔ رخت برون میبرد غبار
گویا که بوی پیرهن یار میرسد
❈۲❈
ای باغبان ز باغ برون رو که وصل گل
یک روز هم به مرغ گرفتار میرسد
چون درد من رسد به دوا کز هجوم شوق
دل میرود ز دست چو دلدار میرسد
❈۳❈
با خاکسار خویش چنین سرگردان مباش
از آفتاب فیض به دیوار میرسد
شبزندهدار باش که شبنم به آفتاب
از آبروی دیده بیدار میرسد
❈۴❈
رزق آنچنان خوش است که شیرین فتد به دست
زهرست روزیی که به یکبار میرسد
جانی که میبرد دل ما از قساوت است
اینجا به داد آینه زنگار میرسد
❈۵❈
از کار من گره نگشوده است هیچ کس
گاهی به داد آبلهام خار میرسد
مستان ز فیل مست محابا نمیکنند
زور فلک به مردم هشیار میرسد
❈۶❈
خواهد رسید رتبه صائب به مولوی
گر مولوی به رتبه عطار میرسد
کامنت ها