صائب تبریزی:شاهی به نشئهٔ می احمر نمیرسد تاج و نگین به شیشه و ساغر نمیرسد
❈۱❈
شاهی به نشئهٔ می احمر نمیرسد
تاج و نگین به شیشه و ساغر نمیرسد
دست از سبب مدار که بیابر نوبهار
یک قطره از محیط به گوهر نمیرسد
❈۲❈
نتوان به دست و پا زدن از غم نجات یافت
در بحر بیکنار شناور نمیرسد
دارد اگر گشایشی از دامن شب است
دست شکایتی که به محشر نمیرسد
❈۳❈
با حرص خواهشی است که چون یافت سلطنت
روی زمین به داد سکندر نمیرسد
تا چشم شور شمع بود در سرای تو
از غیب روشنایی دیگر نمیرسد
❈۴❈
عارف ز سیر چرخ ندارد شکایتی
از پیروان غبار به رهبر نمیرسد
غواص تا ز سر نکند پای جستوجو
گر آب میشود که به گوهر نمیرسد
❈۵❈
عالم اگر پر از شکر و عود میشود
جز دود تلخ هیچ به مجمر نمیرسد
پیش از هدف همیشه کمان ناله میکند
باور مکن که غم به ستمگر نمیرسد
❈۶❈
تعجیل تیغ یار بود در هلاک ما
حکم بیاضیی که به دفتر نمیرسد
برگ خزانرسیده ز آفت مسلم است
چشمِ بَدان به چهره چون زرن میرسد
❈۷❈
تنگی زرق لازم دلهای روشن است
یک قطره آب بیش به گوهرن میرسد
صائب فغان ما به ز فلکها گذشته است
فریاد این سپند به مجمر نمیرسد
کامنت ها