صائب تبریزی:تا بهله محرم کمر آن نگار شد دست ز کار رفته ام امیدوار شد
❈۱❈
تا بهله محرم کمر آن نگار شد
دست ز کار رفته ام امیدوار شد
گویند چشم روشنی هم غزالها
هر جا که آن نگار به عزم شکار شد
❈۲❈
هر خنده ای که کبک درین کوهسار زد
شد زخم چون به ناخن شاهین دچار شد
شد داغدار چهره ام از اشک آتشین
برگ خزان رسیده من لاله زار شد
❈۳❈
دلخوش کنی نماند اسیران عشق را
هر جا غمی که بود مرا غمگسار شد
گلرنگ شد ز خون جگر پرده های دل
تا همچو بوی گل نفسم بی غبارشد
❈۴❈
عالم به خاکروبی میخانه چشم داشت
این منزلت نصیب من خاکسارشد
سنگ ملامتم ز سلامت نگاهداشت
دشمن مرا ز دشمن دیگر حصار شد
❈۵❈
دریک نفس رسید چوشبنم به آفتاب
آن را که ختم عمر به بوس وکنارشد
ته جرعه حیات مرا آب خضر گشت
از عمر آنچه صرف تماشای یار شد
❈۶❈
صائب شدم به حاصل عزلت امیدوار
تا عنبر از محیط نصیب کنار شد
کامنت ها