صائب تبریزی:اشکم به خاک چهره سیلاب می کشد در گوش بحر حلقه گرداب میکشد
❈۱❈
اشکم به خاک چهره سیلاب می کشد
در گوش بحر حلقه گرداب میکشد
گردن به هر شکار زبون کج نمی کنم
صیاد من نهنگ به قلاب میکشد
❈۲❈
دارد مگر امید اجابت دعای من
کامروز دل به گوشه محراب میکشد
نتوان حریف پاک بران زمانه شد
پرهیز ازان که دست ودهن آب میکشد
❈۳❈
از عشق هر که را دل گرمی نداده اند
ناز سمور و قاقم و سنجاب میکشد
آن بسملم که از نگه عجز چشم من
خنجر زدست جرات قصاب میکشد
❈۴❈
زاهد زآه ساخته خود تمام شب
داغ حبش به چهره محراب میکشد
غفلت بود نتیجه گفتارهای پوچ
افسانه عاقبت به شکر خواب می کشد
❈۵❈
داغم که بیقراری این درد جانگداز
حرف شکایت از دل بیتاب می کشد
زین خاک سرمه خیز دل من سیاه شد
خاطر به سیر دامن سرخاب می کشد
❈۶❈
صائب به بیقراری من گر نظر کند
حیرت عنان لرزش سیماب می کشد
کامنت ها