صائب تبریزی:زاهد به کعبه با سر و دستار میرود این مست بین که روی به دیوار میرود
❈۱❈
زاهد به کعبه با سر و دستار میرود
این مست بین که روی به دیوار میرود
زان شاخ گل شکیب من زار میرود
زین دست و تازیانه دل از کار میرود
❈۲❈
آسودهاند مردهدلان از سؤال حشر
این اعتراض با دل بیدار میرود
منصور سر گذاشت درین راه، برنگشت
زاهد درین غم است که دستار میرود
❈۳❈
در کاهش وجود به جان سعی میکند
چون خامه هرکه از پی گفتار میرود
کاری به ذوق بوسهربایی نمیرسد
دلهای شب نسیم به گلزار میرود
❈۴❈
کار خوشی است شغل محبت ولی چه سود
کز حسن کار دست و دل از کار میرود
ترسانده است چشم ترا و هم بیجگر
ورنه برهنه گل به سر خار میرود
❈۵❈
روشنگر وجود بود آرمیدگی
آیینه است آب چو هموار میرود
این آن غزل که مولوی روم گفته است
«این نفس ناطقه پی گفتار میرود»
کامنت ها