صائب تبریزی:می در پیاله کن که گل و لاله می رود این کاروان چو شعله جواله می رود
❈۱❈
می در پیاله کن که گل و لاله می رود
این کاروان چو شعله جواله می رود
از ره مرو به زینت دنیا کز این بساط
گوهر عنان گسسته تراز ژاله می رود
❈۲❈
دلهای شب بنال که از چشم شور صبح
گرمی ز گریه واثر از ناله می رود
از اشتیاق روی تو نعلش در آتش است
هر شبنمی که بر ورق لاله می رود
❈۳❈
از چرخ بد گهر به عزیزان نرفته است
ظلمی که بر لب تو ز تبخال می رود
از پاکدامنان نکند حسن احتراز
ماه تمام در بغل هاله می رود
❈۴❈
از دل مجو قرار که آن خوش خرام را
پای در خواب رفته ز دنباله می رود
یک صبح اگر کند ز سر درد گریه ای
صائب سیاهی از جگر لاله می رود
کامنت ها