صائب تبریزی:خالش خبر ز سر دهانم نمیدهد زان راز سر به مهر نشانم نمیدهد
❈۱❈
خالش خبر ز سر دهانم نمیدهد
زان راز سر به مهر نشانم نمیدهد
شد بسته راه خیر به نوعی که آن دهن
یک بوسه آشکار و نهانم نمیدهد
❈۲❈
هرچند شد ز حلقه خط پای در رکاب
زلفش همان به دست عنانم نمیدهد
چون خال سوخت تخم امید من و هنوز
لعل لبش به آب نشانم نمیدهد
❈۳❈
با آن که عمرهاست پریشان اوست دل
شیرازهای ز موی میانم نمیدهد
فریاد کز سیاه دلی خط عنبرین
راه سخن به کنج دهانم نمیدهد
❈۴❈
دست از میان زلف تو کوته نمیکنم
تا از دل رمیده نشانم نمیدهد
در زیر لب مراست سخنهای آتشین
چون شمع اشک و آه امانم نمیدهد
❈۵❈
دیگر چه واقع است که آن چشم خوابناک
در پرده رطلهای گرانم نمیدهد
هرچند چون قلم دلم از درد شد دو نیم
حرف شکایتی به زبانم نمیدهد
❈۶❈
کی میکنم نظر به خرامش که همچو موج
بیطاقتی به آب روانم نمیدهد
صائب منم که کوه غم و درد روزگار
استادگی به طبع روانم نمیدهد
کامنت ها