صائب تبریزی:در سینه نهان گریه مستانه نگردد سیلاب گره در دل ویرانه نگردد
❈۱❈
در سینه نهان گریه مستانه نگردد
سیلاب گره در دل ویرانه نگردد
جویای دل صاف بود چهره روشن
آیینه محال است پریخانه نگردد
❈۲❈
نزدیکی شمع است جهانسوز وگرنه
فانوس حجاب پر پروانه نگردد
کافر ز قبول نظر خلق شود دل
این کعبه محال است صنمخانه نگردد
❈۳❈
از سرکشی نفس شود زیر و زبر جسم
در خانه نگهبان سگ دیوانه نگردد
هنگامه مستان نشود گرم ز هشیار
از شیشه خالی سر پیمانه نگردد
❈۴❈
شایسته زنجیر بود حق نشناسی
کز سلسله زلف تو دیوانه نگردد
خال لب او چون خط شبرنگ برآورد
در کان نمک سبز اگر دانه نگردد
❈۵❈
زلفی که بود درشکن او دل صد چاک
محتاج به مشاطگی شانه نگردد
روزی به در خانه او بی طلب آید
درویش اگر بر در هر خانه نگردد
❈۶❈
صائب نبود هیچ کم از دولت بیدار
خوابی که گرانسنگ به افسانه نگردد
کامنت ها