صائب تبریزی:دل طاقت حیرانی دیدار ندارد آیینه ما جوهر این کار ندارد
❈۱❈
دل طاقت حیرانی دیدار ندارد
آیینه ما جوهر این کار ندارد
گل می کند از رنگ پریشانی خاطر
حاجت به تنک ظرفی اظهار ندارد
❈۲❈
تا چند به مویی دلم آویخته باشد
واپس ده اگر زلف تو در کار ندارد
واعظ چه شوی گرم لب بی نمک تو
تبخاله ای از گرمی گفتار ندارد
❈۳❈
مشکل که گشاید گره از رشته کارم
ابروی تو پیشانی این کار ندارد
آغوش مرا محرم آن خرمن گل کن
موی کمرت طاقت این بار ندارد
❈۴❈
کاری است به دل ناخن الماس شکستن
هر بیجگری دست درین کار ندارد
ای شاخ گل از دور چه آغوش گشایی
گل رنگی از آن گوشه دستار ندارد
❈۵❈
یک ذره وفا را به دوعالم نفروشیم
هرچند درین عهد خریدار ندارد
بی حوصله ای را که بود شیشه متاعش
آن که به آتش نفسان کار ندارد
❈۶❈
صائب به جگر شعله زند ناله گرمت
آتش نفسی مثل تو گلزار ندارد
کامنت ها