صائب تبریزی:پروای خط آن عارض گلفام ندارد از سادگی این صبح غم شام ندارد
❈۱❈
پروای خط آن عارض گلفام ندارد
از سادگی این صبح غم شام ندارد
پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر
یک دانه بغیر از گره دام ندارد
❈۲❈
با دوری دلها چه کند قرب مکانی
شکر خبر از تلخی بادام ندارد
شمشیر کشیدی وبه خونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد
❈۳❈
غافل مشو ای نخل امید از ثمرخویش
حرفی است که عاشق طمع خام ندارد
از شرم در بسته روزی نگشاید
این قفل کلیدی به جز ابرام ندارد
❈۴❈
از نقش برون آی که آن کعبه مقصود
جز ساده دل جامه احرام ندارد
از پایه خود هر که نهد پای فراتر
مستی است که پروای لب بام ندارد
❈۵❈
ما در هوس نام چه خونها که نخوردیم
آسوده عقیقی که سر نام ندارد
در خانه دلگیر فلک چند توان بود
فریاد که خانه ره بام ندارد
❈۶❈
از تلخی می شکوه مخمور محال است
صائب گله از تلخی دشنام ندارد
کامنت ها