صائب تبریزی:گر غیر مرا از تو به نیرنگ برآورد نتوان در دل را به گل وسنگ برآورد
❈۱❈
گر غیر مرا از تو به نیرنگ برآورد
نتوان در دل را به گل وسنگ برآورد
خورشید نفس سوخته آمد به تماشا
تا آن رخ گلگون خط شبرنگ برآورد
❈۲❈
از آتش رخسار تو داغی به جگر داشت
هر لاله که سر از جگر سنگ برآورد
با سینه آتش چه کند ناخن خاشاک
نتوان به خراش دل ما چنگ برآورد
❈۳❈
از دل به زبان نامده گردید سخن سبز
در سینه من بس که نفس زنگ برآورد
با زور محبت چه کند سختی هجران
معشوقه خود کوهکن از سنگ برآورد
❈۴❈
سیمای خزان بود گل روی سخن را
صائب ز دم گرم من این رنگ برآورد
کامنت ها